رمان کوتاه مسخ به قلم فرانتس کافکا از آثار معروف این نویسنده و از مهمترین آثار ادبیات پوچگرایی قرن بیستم میلادی شناخته میشود. این رمان کوتاه که در سال ۱۹۱۲ نوشته شده، در سال ۱۹۵۰ توسط صادق هدایت به فارسی ترجمه شده است.
دربارهی داستان
داستان کتاب مسخ درمورد «گره گوار سامسا» است؛ پسر جوانی که همراه با پدر، مادر و خواهر خود در یک خانه زندگی میکند. شغل گره گوار بازاریابی است و به همین دلیل او همیشه درحال سفر برای کسب درآمد و تامین هزینههای خانواده است.
داستان از آنجایی شروع میشود که یک روز گره گوار از خواب برمیخیزد و متوجه میشود که به یک حشره تبدیل شده است. ابتدا او میخواهد با شرایط کنار بیاید و به کارش ادامه دهد، ولی شرایط فیزیکی او و مخالفت خانواده و صاحبکارش مانع میشود. درنهایت مجبور به عدم ترک اتاقش میشود و شبانهروز را زیر تختش میگذراند.
چه چیزی این کتاب را برجسته میکند؟
قطعا این مورد ارتباط مهمی با درک شخصی هر فرد از داستان دارد، اما به طور کلی داستان کتاب مسخ چیزی فراتر از کابوسی حول محور مسخشدن و درگیریهای یک حشره غولپیکر است. کافکا در این کتاب سعی کرده با زبانی دیگر ارزش و اهمیت حقیقی افراد برای دیگران را به نمایش بکشد.
گره گوار در این داستان متوجه میشود مسخشدن علت اصلی طردشدنش نیست؛ بلکه عدم انجام وظایف و تامین نیازهای خانواده موجب این اتفاق میشود. همین تغییر ناگهانی، حقیقتهای بسیاری را برای او آشکار میکند.
این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
اگر به رمانها و داستانهای نهچندان طولانی علاقهمندید، این کتاب انتخاب خوبی برای شماست. قلم جالب کافکا و ترجمهی گیرای صادق هدایت، احتمالا از ابتدای کتاب شما را مجذوب خودش میکند و ترغیب میشود که داستان را به پایان برسانید.
نکته ای که در مورد طرد شدگی به علت عدم انجام وظایف عنوان شده ، خیلی جالب توجه هست . یعنی تا وقتی سامسای جوان حالش خوب بود و برای تامین معاش خانواده تلاش میکرد ، مورد توجه و حمایت خانواده بود و به محض اینکه دچار این مشکل شد ، دیگه وجودش برای کسی اهمیت نداشت و حتی فکر یه چاره برای رفع مشکل اش نبودن
ممنون از اینکه پست رو خوندین و نظرتون رو کامنت کردین. بله دقیقن، این نکتهایه که شاید همه بهش توجه نکن ولی قابل توجه و مهمه.